دغدغه های یه مرد

ساخت وبلاگ
  "آدمهایی هستند که شاید کم بگویند "دوستت دارم  یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را بهشان خرده نگیرید این آدمها فهمیده اند "دوستت دارم" حرمت دارد مسئولیت دارد ولی وقتی به کارهایشان نگاه کنی، دوست داشتن واقعی را میفهمی میفهمی که همه کار میکند تا "تو" بخندی تا "تو" شاد باشی آزارت نمی دهد، دلت را نمی شکند به هر دری میزند که با "تو" باشد خطاهايت را به جان مي خرد و مي پوشاند من این آدمها و اين دوست داشتن ها را می ستايم كاش بيشتر از تنِ آدم ها، مراقب حرمت ها و قلب ها و اعتمادهايشان باشيم ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺮ ﺗﻨﯽ " ﻟﺬﺕ ﺑﺨﺶ " ﺑﺎﺷد ﺍﻣﺎ ﯾﺎﺩمان باشد ﻫﺮ ﺁﻏﻮﺷﯽ " ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺨﺶ " ﻧﯿﺴﺖ اینکه دلمان چه مي خواهد مهم است  اما این که چه می تواند برايمان پیش بیايد، مهمتر است آدما را با هم مقایسه نکنیم آدما را با ظرفیت خو دغدغه های یه مرد ...
ما را در سایت دغدغه های یه مرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mardboodana بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:28

  وقتی یکی می گه: "رنگِ نگات، طعم جنون رو میده"، تا آخرِ این حرف رو رفتن، اصلا ساده نیست  و به راحتی دست یافتنی باید روزهاااااا و ماه هااااا و سال هااااا بگذره تا بفهمی جنونش رو و عمقش رو حیف که بیشترِ آدما همون جور که عشق رو کشیدن صرفا به کوچه بازار و خیابونا، این حرف رو هم به همین شکل میشنون و تعمیم می دن به تمام زندگياشون و يا شايدم زنده بودناشون دلم می سوزه برا عظمت و عمیق بودن بعضی جملات که خودش یه دنیاست، اما شأنش در حدِ کوچه بازاری شدن میاد پایین، وقتی میشه لقلقه ی زبون ها صرفا نمی گم من اونو درک کردم، ادعایی ندارم؛ اما می دونم برای اون همه زیبایی و معنا که تونستن جمع بشن تو دل یه جمله؛ باید دل داده باشی روح و جسم گذاشته باشی وسط پايِ اعتبار و اعتماد و علاقه و محدوديتِ خود خواسته وسط دغدغه های یه مرد ...
ما را در سایت دغدغه های یه مرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mardboodana بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:28

اوایل سالهای نوجوونی که بودم نه مثل حالا کچل و چاق توی کوچه و خیابون فوتبال بازی میکردم تلاش و انگیزه م واسه بازی کردن انقدر زیاد بود که خیلی زود پام به زمین قانونی فوتبال باز شد یادمه شب قبل از اولین بازی، تا خود صبح مست این دعوت بودم و بارها کارای خارق العاده ای که دوست داشتم تو زمین انجام بدم رو مزمزه کردم اوایل بازی بود و من منتظر اولین فرصت که خودمو نشون بدم؛  که یهو فریاد چند نفر میخکوبم کرد: از آفساید برو بیرووووووووون برو بیرووووووووون تا آخر اون بازی بارها این اتفاق افتاد و من هربار بیشتر دویدم و تلاش کردم تا خودمو از آفساید بیرون نگه دارم با سرعت عجیبی می دویدم  اما هر طرف که می دویدم، باز بودن کسایی که داد بزنن: از آفساید برو بیرووووووووون می دونین رفقا،  اعتراف میکنم که هیشکی به دغدغه های یه مرد ...
ما را در سایت دغدغه های یه مرد دنبال می کنید

برچسب : آفسایدهای, نویسنده : mardboodana بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:28

  دلم یک فنجان قهوه می خواهد از آن فنجان هایی که داغ داغ بنوشمش تنها به این امید که "تو" بازهم در ته فالِ فنجانم یک مرد ببینی یک‌ مرد با بارانی بلند و پله هایی که از آن بالا خواهد رفت و راه های بی انتهایی که خواهد پیمود و آینده ای درخشان دلم یک فنجان قهوه می خواهد که تو دستت را دور گردنم حلقه کنی و برایم حرف بزنی دروغ هم که ببافی مهم نیست بودنت دستت نفس هایت صدایت و التهاب شنیدنت را دوست دارم چقدر دلم یک فنجان قهوه می خواهد یک فنجان قهوه، که مزه اش “تو” باشی     مراقب داشته هامون باشیم     دغدغه های یه مرد ...
ما را در سایت دغدغه های یه مرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mardboodana بازدید : 108 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:28

  شبیه تکرار یه آهنگ قدیمی اونم بارها که حالِت رو خوب می کنه حالِ دلت رو و یه آرامش عمیق و عجیب روی لحظاتت می پاشه شبیه اون چشم برهم گذاشتن و لبخند یواشکیِ روی لبت  و نفس عمیقی که وقتای دیگه دور از “تو”ست شبیه نوشتن برای “تو”  کنار پنجره ی نیمه باز و یه مشت برگ خشک درختِ چناری که دونه دونه شون رو به وسواس انتخاب کردی از روی زمین که بشن یادآورِ خاطرات قدم زدن زیرِ بارون پاییزی و مور مور شدنِ تنت از سردی هوایی که خودشو می کشه تو اتاق  و پناه می بری به شوفاژ پای پنجره و یه فنجون چايِ داغ می دونی دارم از چی حرف می زنم؛ نه؟ آره می دونی از دوست داشتن “تو” از یه دوست داشتنِ تموم نشدنی بدون هیچ زنگارِ کدر کننده ای شبیهِ یه طلسم باطل نشدنی که مهر و موم کرده باشن رویِ دل من که نشه هیچ جوره اونو شکست ا دغدغه های یه مرد ...
ما را در سایت دغدغه های یه مرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mardboodana بازدید : 117 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:28